پرنده روی درخت می نشيند
2020-09-14ایوان ترمه
2020-11-07[vc_row rtl_reverse=”yes”][vc_column width=”1/2″][vc_column_text css=”.vc_custom_1602874498737{margin-top: 2% !important;border-radius: 1px !important;}”]
بازخوانی پنج غزل حافظ از ساحت شعر ديداری با الفبای جيرفتی
ناوار ، 1398
[/vc_column_text][/vc_column][vc_column width=”1/2″][vc_single_image image=”1818″ img_size=”large” alignment=”center”][vc_row_inner][vc_column_inner][vc_btn title=”PDF” style=”custom” custom_background=”#086289″ custom_text=”#ffffff” shape=”round” size=”lg” align=”center” link=”url:https%3A%2F%2Fanimaehtiat.com%2FAnima%2Fuploads%2F2020%2F10%2FRecitation-of-Hafez-sonnet.pdf|||”][/vc_column_inner][/vc_row_inner][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_column_text]
بازخوانی، تصوير و تاويل
در اين ناوار، در لايه اول، پنج غزل حافظ از منظر «:~ شعر ديداری» با الفبای جيرفتی بازنويسی شده اند. تبديل غزل به شکل های برگرفته از الفبای جيرفتی، اين امکان را فرآهم می کند که اين تصاوير از دو منظر موقعيت «مکانی~ فضايي» حروف در غزل و در نتيجه فضای بصری از يک طرف و از طرف ديگر طيفی که فضای پيوستة نامرئي حروف مشابه را به هم متصل می کند، مورد مطالعه قرار گيرد.
جابجايي ابیات در غزل حافظ
در لايه دوم ، غزل به مثابه توده ای سيال مورد مداقه قرار گرفته است. يکی از مهم ترين امکانات غزل حافظ که در لايه سوم مفصل تر به آن پرداخته شده است، امکان جابجايي ابيات است. در غزل های حافظ اين امکان به طرز شگفت آوری تعبيه شده است که هر بيت به صورت لايه ای لغزنده جابجا شود و فضاهای متنوع و حالات گوناگون بسازد.به غير از ابيات اول و آخر، ساير بيت ها را می توان به راحتی جابجا کرد و غزل را خواند. به عنوان مثال يک غزل در چهار حالت زير بازخوانی شده است:
حالت اول :
رواق منظر چشم من آشیانه توست/ کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد/که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن / که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمت/ ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی/ در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار / که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز/از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد/که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
حالت دوم :
رواق منظر چشم من آشیانه توست/ کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت/ ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار/ که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز/ از این حیل که در انبانه بهانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد/ که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن/ که این مفرح یاقوت در خزانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی/ در خزانه به مهر تو و نشانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/ طیفههای عجب زیر دام و دانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد/ که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
حالت سوم :
رواق منظر چشم من آشیانه توست / کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار/ که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز/ از این حیل که در انبانه بهانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/ لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی/ در خزانه به مهر تو و نشانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد/ که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن/ که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت/ ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد/ که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
حالت چهارم :
رواق منظر چشم من آشیانه توست/ کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار/ که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز/ از این حیل که در انبانه بهانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت/ ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن/ که این مفرح یاقوت در خزانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی/ در خزانه به مهر تو و نشانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/ لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد/ که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد/ که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
همان طور که در حالت های بالا مشاهده می شود، نه تنها يک حالت بر حالت ديگر برتری ندارد، بلکه تعداد زياد حالت ديگر نيز می توان به خوانش ها اضافه کرد.حتا اگر روزی نسخه ای با دست خط خود حافظ پیدا شود، اين امکان از غزل ها سلب نمی شود.
شاعر و فيلسوف
شاعر به «عالم کودکی» و فيلسوف به «دنيای کودک» رجعت می کند تا جهان از زبان وی به گفتار درآيد. عالم کودکی، مُدولی انباشته از عالميت کودکی است که «امرکودکانه» در آن در سيلان است و زبان در اين عالم در چنبر خود فرو بسته است. ماهيت «مکان~ فضا»ی عالم کودکی در ابتدای بی زمانیِ حضوریِ وجود و در نتيجه خود وجود، آن گونه که «حضورِ وجودی» و موجود لايه واره در هم لغزنده اند، طرح می شود.شاعر دمادم در حال ميل کردن به عدم است و در اين ميل کردن، زبان برای شاعر منهدم می شود.
فضای حالت
«فضای حالت» همان حضوری است که قبل از به گفتار درآمدن کودک در «آگاس» لايه بندی شده است و «زمانی~ زبانی» نيست امّا موجد آن است. زبان برای کودک در لايه آگاس، «بی زمان~بی زبان» است و چون ديگر اشياء آنگونه هستنی دارد که هست، و به ورطه «غيابِ حضوری» در نيافتاده است. از اين روست که زبان شاعر با ميل به «عالم کودکی»،قبل از آن که زبان گشوده شود و ذره ذره جهان را بشکافد و درهم فروپيچد، از يک طرف و از طرف ديگر در تقابل با خودش آن گونه که وجودش از آن هستی می يابد و اکنون بايد فروبسته شود و در رجعتی دمادم در آگاس لايه بندی شود و در بی زمانی غرقه شود، خلق می شود.
اساسن همين وضعيت، تقدير «کار و بار شاعری» است،که کار تعريف شعر را غيرممکن می سازد چرا که هر تعريف از شعر يا به توصيف و کالبد شکافیِ احمقانه استراتژی ها و تمهيدات و تکنيک ها و تاکتيک ها فروکاسته می شود و يا در حالتی بهتر هر کلمه از تعريف ارزشی معادل تعريف خود شعر به خود می گيرد. سخن گفتن در باب شعر بيشتر شبيه چرخيدن اسب های زمام از کف داده به گرد حفرهای سياه است که هيچگاه آن حفره مجال پيمودن سم آنان نخواهد شد و آنگاه که حفره را اسب تجربه کند، بليعده شده است.
فضای حالت در «آگاس» لايه بندی می شود و اين امر بدان معناست که وجودناب، حالت های زبانی و زمانی خود را مانند غنچه های رو به شکفتن در آگاس ايجاد می کند. کار شاعر چيدن آن غنچه هاست و گذاشتن آنها در سبدهای چوبی و پيشکش کردن سبدها به حضور معشوق در عالمی که عاشق و عشق و معشوق کودکانه در طيفی واحد زيست می کنند و به حالت جنينی خويش ميل دارند، جايي که زبان وجود ندارد. عشق متعلق به دوران بی زبانی است امّا «دنيای کودک» محلی برای رسيدن فیلسوف است جايي که هر کودک به نحوی که متعلق به آن کودک است، زبان باز می کند و به حيرت درمی آيد. پس هر شاعری روزی فيلسوفی بوده است که از آن عبور کرده است.
حافظ هنرمند مفهومی
طرح هر غزل حافظ لايه وار است. هر بيت، لايه ای است که در «بينابينيت» با ساير ابيات قرار گرفته است. عده ای بیهوده تلاش کرده اند با پس و پيش کردن ابيات «ساختار درست غزل»! را به ما نشان دهند.همان طور که در بالا شاهد آورده شد غزل های حافظ خود گواه اين حالت هستند که به جز بيت اول و آخر، ساير ابيات قابليت جابجايي دارند.در «لايه سوم» اين نوشتار در مورد يک غزل، حالت های مختلف را نشان داده ام. در واقع قائل به ساختار درست، کُشتن خلاقيت در خواندن غزل های حافظ و حذف مهم ترين امکان در افق شعری جهان است.اين امکان غزل حافظ است که لايه ای از جهانی را «طرح ~ اجرا» میکند و به سبب همين نوع مواجه «زبان ~ کنش »،فضای لغزنده و سيالی از بی شمار امکانات «تصويری ~ تاويلی» را فرآهم می آوردند. می خوام پا را فراتر گذاشته بگويم، حافظ نه تنها بزرگترين شاعر، بلکه منحصر به فردترين «هنرمند مفهومی» در افق زبان نيز هست.
ما می توانيم در«فرآيند افق لايه وار غزل ها» مشارکت کنيم و هريک غزل خود را بخوانيم و اين مشارکت بی وقفه است که پويايي انديشه با تصويرهای بديع برمی انگيزد و به رستاخيز در می آرود و تجربه زمان مندی منحصر به فردی را برای هريک از ما به بار می آورد.هر بيت، طرحی «تصويری~ آوايي» است که به تاويل در می آيد و افق معنايي اش در انباشت طرح های پيشين و قرائت و مواجهه طرح های پسين، «زمان مندی برازياگ وارگی» را برمی سازد.حياتی ترين مساله در شعر حافظ همين «زمان مندی برازياگ وارگی» است که «خلاقيت و مراقبت» را هربار برمی کشد و فرومی نشاند به اين معنا که «من~ ديگری» با «شدت حضوری» در «ساحت حضور وجودی» اين امکان را می يابد که آگاس فرآيند کاشتن چندساحتی معنا و به ظهور رساندن لايه وار آن را، انجام دهد.
خلاقيت و مراقبت
«خلاقيت و مراقبت» مستلزم وابينی است. وابينی را از خود حافظ وام گرفته ام. وابينی مستلزم ديدن ديتاری است به قصد حرکت در لايه های پنهان آن. به خاطر همين حافظ میگويد:«شايد که چو «وابينی» خير تو در اين باشد». در واقع «تجربه وابينی»، کنشی «شناختی~ اجرايي» است که به تجربه های زيست های دلالت دارند که حامل لايه هايي از وابينی وابيننده اند در افق زمانی «برازياگ وارگی» که عالم بيرون و عالم درون درهم تنيده شده اند يعنی «عالم بيرون ~ عالم درون» و به خاطر قرار گرفتن هر بيت در افق زمانی برازياگ واره است که شعر حافظ، سخن همه دوران هاست.
«که همچو چشم صراحی، زمانه خونريز است»
يکی از معانی برازياگ، ديتاری است که از فروبستگی رها شده باشد.زمان مندی برازياگ وارگی،ديتاری را در چگونه ادارک شدن آن در افق رهايي از فروبستگی و حرکت به سياليت طرح می کند. در واقع غزل های حافظ، امکان های بی شماری از وابينی در افق زمان مندی برازياگ وارگی را در اختيار مخاطب قرار می دهند تا او نيز بتواند با مشارکت خود، وضعيت های تاويلی گوناگونی را تجربه کند ضمن آنکه اين «افق زمان مند برازياگواره»، در طرح هر بيت از غزل نيز «رازاوه» شده است به اين معنا که هم وابينی در رهاشدن از فروبستگی در افق زمانی برازياگ وارگی را ممکن کرده است و هم خود حامل رازی است که به هر سطح از مواجهه پاسخ می دهد و اين امکان است که «تفال» به ديوان حافظ را ممکن و رضايت بخش می کند و از همين روست که «رازآلودگي همواره در هرنوع قرب جستني هست و در هر نوع از انواعي، فرادهشي از اين نوعِ وجود در وضعيت لايه وار وجود دارد که آن موجود، موجود به آن است يکي برازياگ وارگي و ديگري تعلق ديتاري به ساحت مبهم».
اين امکان غزل حافظ است که لايه ای از جهانی را طرح و «اجرا» می کند و به سبب همين نوع مواجه «زبان ~ کنش »،فضای لغزنده و سيالی از بی شمار امکانات «تصويری ~ تاويلی» را فرآهم می آوردند.
« متن کامل را به صورت PDF از بالا دريافت کنيد»
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_separator][/vc_column][/vc_row][vc_row nav_menu=”45″ title=”Quick access”][vc_column width=”1/4″][/vc_column][vc_column width=”1/4″][/vc_column][vc_column width=”1/4″][/vc_column][vc_column width=”1/4″][vc_wp_custommenu nav_menu=”45″ title=”Quick access”][/vc_column][/vc_row]